«من .. تــو .. آفتـــاب »

«من .. تــو .. آفتـــاب »

" قصه سپــــــــردن دل ، یه حقیقت دروغـــــــــه "
«من .. تــو .. آفتـــاب »

«من .. تــو .. آفتـــاب »

" قصه سپــــــــردن دل ، یه حقیقت دروغـــــــــه "

عیــــــد

اللّهُمَّ أَهْلَ الْکِبْریاءِ وَالْعَظَمةِ
وَ أهْلَ الجُودِ وَالجَبَرُوتِ
وَ أهْلَ العَفْو وَالرَّحْمَةِ
وَ أهْلَ التَقّوىٰ وَالمَغْفِرَة
خدایا به حرمت این ماه عزیز عزیزان من رو به همه آرزوهاشون برسون و خوشبختی رو براشون رقم بزن تا من از شادی انان خرسند و مسرور باشم تا همیشه....
خدایا یه چیز ازت میخوام ...تو رو به حرمت این ماه عزیز نه نگو...خودت میدونی که چی میخوام
و در آخر ...
منو ازتمام آسیبها در امان بدار...میدونم درک میکنی چی میگم...پس دوستت دارم

طعم یک فنجان چای در اولین روزهای زندگی من

خب ...عنوان رو عوض کردم تا با همه چیزهایی که به وصال ختم میشه خداحافظی کنم. عنوانی که نه دل کسی رو بشکنه ، نه حس نا امیدی به خواننده احتمالی وبلاگم بده...

اینجا مثل دفتر ممنوعه نیست که رنگ خودکار رو عوض کنم تا همه بدونند که شادم. فردا روز عید فطر، روزی که من به این نتیجه رسیدم شاد زندگی کنم....شاد بنویسم...شاید الان نتونم همه اون حس زیبایی رو که دارم بنویسم،نمیدونم ...و این نمیدانم ها .....

امان از این ندانستن ها !!!!

مینویسم...اونقدر که کسی فک نکنه اینجا غمگین شده....خودم هم طعم تلخ اینجا رو نمی پسندم...با روحیات من اصلا سازگار نیست...

حس میکنم تازه متولد شدم...مینوشم بیاد تو ...بیاد او  " اولین فنجان چای در اولین روز زندگی "

اممممممممممممممممممم

شیرین است ...شیرین

هر چه پیش آید خوش آید...

خدایا راضی ام به رضای تو ...به امر تو  و حکمت تو...

این روزا اونقدر گریه کردم که خودم هم صدای خودمو نمیشناسم..میدونم دلیلی نداره ...از سنگ نیستم که !! ادمم ، احساس دارم  وقتی میگم برام مهم نیست ..یعنی خیلی مهمه 

چشمام اونقد خارش داره که حس میکنم اگه بهش دست بزنم  زخم میشه و جالب تر از همه اینها اینکه همه فک میکنن به خاطر آلرژی اینجور شدم!!! 

با خودم که تعارف ندارم ..میدونم خیلی وقته اینجا غمگین شده ...مثل دلمه که خیلی وقته تنها شده...دلم از همه چیز گرفته ...کاش این روزها زودتر میگذشت 

چه سخته اندازه یه کوه غم داشته باشی و مجبور باشی هی نیشت رو تا بنا گوش باز کنی و بگی حساسیت دارم آب از چشمام میاد..

خدا هم این روزا عجب صبری داره...عجب دلی داره ...از همه چیز سرد شدم...سرد ســــــرد!!

نمیدونم ،به قول شاعر شاید دق کرده ام نمیدانم

چقدر برای خودم و احساسم متاسفم...

خدایا برای تو هم متاسفم...

متــــــــــــاسفم!!!

امشب شب قدرهست و من چون فردا مجبورم سر کار برم ، شب قدر با صدای هایده میگذرونم...خیلی زیبا میخونه جوشن کبیر رو....خدا بیامرزتش...
برای همه دوستان خصوصا ...خصوصی دعا میکنم
التماس دعا.........


خیلی دلم گرفته...منم دوست دارم گریه کنم

الان سر کارم و شدید منتظر...

خیلی سخته باشی.....اما نباشی !!!!

ایـــــــــن روزهـــــــــا دوســـــــــت داشتــــــــن بــــــــه حـــــــراج گذاشــــــــــته شده اســـت 

همـــــه بــــه همــــــــه بـــــی بهــــــــانه میـــ گویـــــــند دوستــــت دارم ...

برای همـــــــــین اگـــــــر روزی ... جـــــــایی کســــــی ازصمیم قلب گفت دوستـــــــــت دارم لبخند می زنیــــــم و می گوییــــــــم : ممنــــون

فقط برای تو...

خدای مهربونم به نظرت وقتش نرسیده دست از محاصـــــــــــره بکشی ؟؟؟

به نظر تو من جنگجوی خوبی ام ؟!؟!

یا خوشت میاد حرص منو دربیــــــــاری ؟!!!!

خــــــــــدایا ! داستان رو عوض کن...

                          از تکـ ــ ـــ ـــ ـــ ـرار خستــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ـه ام

تا کی به تمنــــــــای وصال تو یگانه            اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه