«من .. تــو .. آفتـــاب »

«من .. تــو .. آفتـــاب »

" قصه سپــــــــردن دل ، یه حقیقت دروغـــــــــه "
«من .. تــو .. آفتـــاب »

«من .. تــو .. آفتـــاب »

" قصه سپــــــــردن دل ، یه حقیقت دروغـــــــــه "

روزمرگی

همیشه فک میکردم اینجا مثل یه دفتر خاطرات میمونه . دفتری که کسی نمیدونه نویسنده اون کیه و فقط میخونه و همدردی میکنه و میره و حتی اگه یه روز از کنارم رد بشه هم نمیشناسه منو...دوست داشتم اینجا ممنوعه بود .که اگه هر کسی خوند درموردش با من حرف نزنه ...

خیلی وقته ننوشتم...نه اینکه دستم به قلم نره ...خوف دارم که همه اونایی که میدونن من ِ واقعی ام کی ام اشتباه فکر کنن که ای داد و بی داد !!!!   

نمیدونم چرا رفتارهای من در اوج ِ ادب  و احترام برا فرد ِ مقابلم  اشتباه برداشت میشه و تفکرشون در مورد من زمین تا آسمون توفیر داره ...

برای من _ که یه دختر احساساتی  و عاشق به زیبایی ام و وفاداری و صداقت توی زندگی برام با ارزش تر از پول و ثروت و خونه  و ماشین و ... است _ خیلی سخته حس کنم از رفتارم سو ء استفاده میشه ...

این حس کم کم میشه یه خوره.... همون خوره ای که هدایت میگفت ...


کاش احساس و عواطف  ِآدما برام مهم نبود... مهم نبود چی میشه...

کاش اینجا میشد همه چیز نوشت ...

کاش...

کاش...

نظرات 10 + ارسال نظر
محبوبه چهارشنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 14:08

تلاله جان از نظر من اون وبلاگ غصب نشده بوده .....
ی وبلاگ ساده که این حرف ها رو نداره که .....
هر کسی هم که گرفته بوده به هر نیتی فدای سرش


پات تو گچه ؟!
ایشالله که واسه هیچکس هیچ آسیبی پیش نیاد .....

از وقتی مادر بزرگم فوت کرده خیلی شکننده شدم ...... تا تقی به توقی میخوره دلم میلرزه و دل شوره میگیرم ......
خدا بهترین ها رو واسه همه رقم بزنه .....

یا حق .

چی بگم

نه تو گچ نیست...اما بد کبود شده. خوب میشه

اقا چهارشنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 22:52

یه مدت که نباشم میزنین خودتون رو لت و پار میکنین
محبوب و اهنگ؟
جلل الخالق

جدی ؟؟
یعنی اون وقتایی که ما سالم بودیم سایه شما رو سرمون بوده!!!!

جلل الخالق

محبوبه پنج‌شنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 14:04

تلاله جان نظرات این پست رو کمی خصوصی نوشتم .....
لطفا پاک شون کن .

متاسفانه خوند

خانوم ز پنج‌شنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 21:30

خدا رفتگان شما رو هم رحمت کنه .....

من خیلی وقته آهنگ گوش میدم ....... هر چی که خوشم بیاد ...... منتهی صلاح نمی بینم همه ی زندگیم رو واسه همه بازگو کنم

در ضمن ما که کسی نیستیم که باشید یا نباشید .... خدا سایه تون رو واسه اونهایی که بایدنگه داره نگه داره ..... شب آرزو ها هم هست یه الهی آمین بگیم بد نیست ....

خانوم ز پنج‌شنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 22:20

جدای از شوخی

4 تا کامنت براتون توی وبلاگ ترنم بوستان گذاشته بودم توی سال 93 ..... حالا مال هر کی که بوده خونده ات اش .....
هر 4 تاش هم کاملا جدی بود .....

اولیش این بود :

روزی که مادربزرگم فوت کرد ..... آمبولانس که اومد جلوی در خونه ... بی بی ام رو گذاشتن تو ماشین که ببرن اش .......
داداشم دعوام کرد گفت تو نیا ... حرفش رو گوش نکردم و تو ماشین آمبولانس نشستم ......

رفتیم سردخونه ...... مادربزرگم رو گذاشتن تو یخچال ......
دستم رو گذاشتم تو یخچال اونجا تا ببینم چقدر سرده .....
نمیدونم چرا .... اما یک آن شما اومدید تو ذهنم ......
تو زندگیم مطمئنا به آدم های زیادی بدهکارم ...... اما اون لحظه فکر کردم باید به شما جواب پس بدم ......
نمیدونم چرا ولی این فکر از ذهنم تو همون وضعیت عبور کرد .....
روزهای زیادی تو وبلاگ حرف دل باعث عصبانیت تون شدم ...... معذرت میخوام ......

تلاله تو هم همین طور ....... شاید تو ذهنم خیلی بهت بدی کرده باشم .......
خیلی روزها من مقصر نبودم و اینو مطمئنم .... اما ......
حلالم کنید .... از ته دل ........
منم شاید خیلی اذیت شدم ..... نمیدونم میتونم چیزی رو ببخشم یا نه ....... نمیدونم ....
شاید یه روزی آینده ام اونقدر شیرین بشه که تمام تلخی های گذشته از یادم بره ......

آقا رضا 3 تا کامنت دیگه هم گذاشتم که خصوصی بود ...... ولی واقعیت و کاملا جدی ....... اگه اون وبلاگ دست شما بوده که خوندیدش .....
وگرنه هم که هیچ .......

خدانگهدار .

نمیدونم چی بگم... تو در حق من بدی نکردی گلم

شناس جمعه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 12:14

اون وبلاگ رو من تصاحب نکرده بودم ..جدی میگم ....دفعه قبلش کار من بود ..که تلا گفت بهش پس بده منم این کار رو کردم ولی این اخریه کار من نبود ...چون من اصلا نه وقتش رو دارم و نه اینقدر احمقم هر روز بیام از سایت های دیگه کپی پیست کنم ...اونم مطالب سیاسی ....هر کی بود کون لقش ....
بعد هم محبوب تو اگه بمیری ..جایی که ببرند سرد نیست ..خیلی گرمه ...چون میری تو اعماق جهنم ..و با ابوسفیان و ابو جهل هم نشین میشی
خدا همه بندگان رو به راه راست هدایت بفرماید انشالله ...

جناب شناس
وقتی هم یه حرف درست و حسابی میزنی باید تهش مزه بریزی .خدا رو شکر که محبوب و من میشناسیمت که شوخ طبعی

مانا باشی دوست من ...رفیقی که تا وقتی بود ما لت و پار نشده بودیم

محبوبه جمعه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 20:03

مشخصه هنوز همون چیزی که بودی هستی !

از نظر من بی ادبی با شوخ طبعی خیلی فرق داره .....

بعضی ها هر وقت تو زندگیشون کم میارن با ادب میشن ، هر وقت 4 نفر دور و بر خودشون می بینن چاک دهن شون رو باز میکنن هر چی که لیاقت خودشون هست رو به حساب شوخی یا هر چیز دیگه مینویسن ......

نه محبوب .شوخی میکنه

[ بدون نام ] جمعه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 22:06

کلا مکالمه با تو به سه بخش کلی تقسیم میشه
قسمت اول .تو از گذشته ابراز ندامت و پشیمانی میکنی و امیدواری که ملت از دستت ناراحت نباشن و تو رو ببخشن (البته برای 1000000000000000 بار)
قسمت دو..یه کم که انگولک میشی به شدت اون روی متهاجم و متخاصمت رو نشون میدی
قسمت سوم.باز هم ابراز ندامت و پشیمانی وطلب بخشش به اضافه جمله (خدانگهدارتون) البته برای 1000000000000000000000000000000000000000000 بار

با من هستی ؟؟؟

محبوبه جمعه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 22:44

خوبه که شما دو نفر دوباره شدید آدم بزرگه و جلسه دو نفره رمزدار گرفتید .....

دیگه اینجا نظر نمیذارم ...... هیچ وقت .

مگه آدم نبودیم؟؟ دستتون درد نکنه

محبوبه جمعه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 22:55

گفتم دیگه اینجا نظر نمذارم .

اما فقط جواب این پیام تون رو بدم که توهین نشه بهتون ......

نوشتم آدم بــــــــــزرگه ..... یعنی دوباره تشخیص دادید که یزرگتر هستید و باید ملاحظه ی حال منو داشته باشید و اینجور حرف ها ......

کاری به تو نداره ...یه چیزی رو میخواستم بگم بهش.همین
چرا به خودت میگیری دختر

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.