ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 |
شاید هم بنام آزادی دو دستی ایران رو تقدیم کنیم....شاید .....
چرا دیگه هی چیز مثل گذشته ها نیست...نه تو ...نه من
انگار همه چیز غبار گرفته
دلم واسه اون وقتا که تیپ پسرونه میزدم و میرفتم تو خیابون تنگ شده...اون وقتا که موهام رو آلمانی میزدم و یه کلاه سرم میگذاشتم ، هیچ کس نمیدونست این پسر که هیچ وقت کلاهش رو در نمیاره یه دختر احساساتیه که وقتی داداشش دعواش میکنه ،وقت اومدن بابا اونقدر تو کمد الکی الکی گریه میکنه تا بابا نازش رو بخره...
دلم برای اون وقتی که بابا میگفت : کافر دل بسوزه تنگ شده
همین کافی بود برای من...
چرا واقعا هیچ چیز مثل گذشته ها نیست....