«من .. تــو .. آفتـــاب »

«من .. تــو .. آفتـــاب »

" قصه سپــــــــردن دل ، یه حقیقت دروغـــــــــه "
«من .. تــو .. آفتـــاب »

«من .. تــو .. آفتـــاب »

" قصه سپــــــــردن دل ، یه حقیقت دروغـــــــــه "

چه تنهاییم...

 

چه تنهاییم...

کسی از ما نمی پرسد

چرا غمگین و گریانیم...

چرا در کنج خلوتگاه خود            مست تماشائیم...

چرا چون یاسهای بی قرار              پیوسته حیرانیم...

و یا مثل گل سرخ بهار                  در فکر هجرانیم

چرا چون مریم چشم انتظار           چشم انتظاریم...

چرا بیهوده چشم در بخچه شب کرده ایم

تا سحر هرگز نمی خوابیم

چرا در فکر فرداییم...

چرا مرحم برای زخم های کهنه مان       هرگز نمی یابیم...

چرا از ما نمی پرسند   

صدای مانده در کنج گلویت  از غم چیست ؟

چرا تا زنده ایم از هم گریزانیم

چرا تنهای تنهاییم

چرا مست نگاه عاشقان بی سر و پاییم

چرا مجنون هم....     لیلی یکدیگر نمی مانیم...

چرا خنجر به کوه بیستون هرگز نمی آریم...

چرا همدم نمی خواهیم

چرا در وحشت غمهایمان پیوسته تنهاییم

چرا بستر زخوبیها نمی سازیم...

چرا یک لحظه در وجدان خود    از خود نمی ترسیم ...

نمی دانم چرا ؟

دستان هم را جز برای آتش نفرت نمی خواهیم ...

چه تنهاییم... چه تنهاییم ...

چرا تنهای تنهاییم...


پ. ن 1: این شعر رو خیلی دوست دارم یه بار گذاشته بودم اما دوباره خوندنش خالی از لطف نیست.

پ .ن 2: شاعرش رو هم دوست دارم چون خواهرمه...

پ .ن 3: امروز وصال 1 ساله شد.

باران ببار....

بالاخره باران بارید و چه باشکوه....

"خدا را شاکریم"

..........

باران ببار که بارش تو التیامی است بر زخمهای کهنه ام.....

آری...ببار...

پارسال همین موقع ها.....


انگار همین دیروز بود چه زود گذشت.

بیاد فداکاری اون روز افتادم و نمی دونم کار درستی بود یا نه.

اصلا منطقی بود یا خیلی احساسی برخورد کردم.اون روزا خسته بودم .آشفته..

فکر اینکه می تونی با یه کلمه ساده دل یه آدمی رو خوشحال کنی

که از مرگ زود رسش دور بشه ذهنم رو بهم ریخته بود...

اما ته ته ته دلم برای خودم دل می سوزاندم

.چون هیچ وقت دوست نداشتم زندگی رو از خودم بگیرم.

اما وقتی می دیدم می تونم زندگی بدم !!!!

خوب نبود .با من سازگار نبود.

اون روزا هیچ کسی نبود تا تسکینی واسه قلبم باشه...

که دلداریم بده. سرم داد بزنه....منعم کنه ...

شده بودم یه قاب عکس ...

مثل این دختر ...

loxb1n9jm5p5z6evhoy.jpg

گذشت وگذشت...تا عاقلانه ترین راه رو انتخاب کرد...رفتن...

همه چیز تو قلبم برگشت...

عشقم...آرزوهام...رویاهام...بودن ....ماندن....شکفتن...

همه اون چیزایی که من بهش فکر میکردم...دوباره برگشت....

خوشحال بودم.دوست داشتم زندگی کنم .

دوباره رویاهام در ذهنم سبز می شدند .بار میدادند.

شدم مثل همیشه و شاید بهتر... آواز همیشگی در ذهنم تداعی شد:

"می توانست او اگر میخواست...."

ومن تونستم


پ.ن 1: 30 آبان ماه تولد 1 سالگی وصال.مبارک خودم ...

پ.ن2 :از اینکه دوستانی مثل شما دارم به خودم می بالم...اینم روزای قبل آشنایی با شما بود....

پ.ن 3 : هیچ وقت  از روی دلسوزی تصمیم نگیرید...بهروز باشید


پارسال همین موقع ها.....


انگار همین دیروز بود چه زود گذشت.

بیاد فداکاری اون روز افتادم و نمی دونم کار درستی بود یا نه.

اصلا منطقی بود یا خیلی احساسی برخورد کردم.اون روزا خسته بودم .آشفته..

فکر اینکه می تونی با یه کلمه ساده دل یه آدمی رو خوشحال کنی

که از مرگ زود رسش دور بشه ذهنم رو بهم ریخته بود...

اما ته ته ته دلم برای خودم دل می سوزاندم

.چون هیچ وقت دوست نداشتم زندگی رو از خودم بگیرم.

اما وقتی می دیدم می تونم زندگی بدم !!!!

خوب نبود .با من سازگار نبود.

اون روزا هیچ کسی نبود تا تسکینی واسه قلبم باشه...

که دلداریم بده. سرم داد بزنه....منعم کنه ...

شده بودم یه قاب عکس ...

مثل این دختر ...

loxb1n9jm5p5z6evhoy.jpg

گذشت وگذشت...تا عاقلانه ترین راه رو انتخاب کرد...رفتن...

همه چیز تو قلبم برگشت...

عشقم...آرزوهام...رویاهام...بودن ....ماندن....شکفتن...

همه اون چیزایی که من بهش فکر میکردم...دوباره برگشت....

خوشحال بودم.دوست داشتم زندگی کنم .

دوباره رویاهام در ذهنم سبز می شدند .بار میدادند.

شدم مثل همیشه و شاید بهتر... آواز همیشگی در ذهنم تداعی شد:

می توانست او اگر میخواست....

ومن تونستم


پ.ن 1: 30 آبان ماه تولد 1 سالگی وصال.مبارک خودم ...

پ.ن2 :از اینکه دوستانی مثل شما دارم به خودم می بالم...

پ.ن 3 :اینم روزای قبل آشنایی با شما بود....بهروز باشید




شعر بی دروغ

 ما که این همه برای عشق

آه و ناله ی دروغ می کنیم

 

 راستی چرا

در رثای بی شمار عاشقان

-که بی دریغ-

خون خویش را نثار عشق می کنند

 

 از نثار یک دریغ هم

دریغ می کنیم؟

 

 آرمانی

وقتی که غنچه های شکوفا

با خارهای سبز طبیعی

در باغ ما عزیز نماندند

 گلهای کاغذی نیز

با سیم خاردار

در چشم ما عزیز نمی مانند

 

 اگر سنگ،سنگ...

اگر آدمی ،آدمی است

اگر هر کسی جز خودش نیست

اگر این همه آشکارا بدیهی است

 

 چرا هر شب و روز، هر بار

بناچار

هزاران دلیل و سند لازم است،

که ثابت کند:

تو توئی؟

 

 هزاران دلیل و سند،

که ثابت کند...

 

 با این همه

 اما

با این همه....

تقصیر من نبود

که با این همه امید قبولی

در امتحان سادهْ تو

رد شدم

 

 اصلاً نه تو ، نه من!

تقصیر هیچ کس نیست

 

از خوبی تو بود

که من

بد شدم!

..........

وقتی تو نیستی
نه هست های ماچونانکه بایدند
نه باید ها...

.............

هر روز بی توروز مبادا است !

۸۸-۸-۸

یکی از دوستان گفته بود که تقریبا 11 سال پیش یعنی 7-7-77  به این فکر میکرده

که 8-8-88 چی روزیه وتو این مدت چی بر ما گذشته....

من دوست ندارم یادم بیاد چی گذشته بهم

 چون  اون روزا خاطره خوبی  برای من وخانوادم نبود.

 اما حالا 11 ساله از اون روزا گذشته ومن به واقع خوشبختم.

 از سال 80 بهترین اتفاقهای زندگیم رخ داد . عروسی خواهرم .تولد خواهر زاده هام .

عروسی داداش گلم که بهترین بود.

الان من خوشبختم .

خوشبخت ترین فرد روی زمین. با داشتن پدری دلسوز مادری مهربان .برادری فداکار

وخواهران عزیزتر از جانم.که با خنده های من خندیدند وبر غم من اشک ریختند...

روز پنج شنبه  به اتفاق خانواده برای عرض تبریک به زیارت حضرت شاه چراغ رفتیم .

با صفا بود اما نه به صفای حرم امام رضا...در هر حال شیرین بود.

جای همه شما سبز  

           

به امید روز 9-9-99  

امید دارم تا اون روزهمه شما همین جا به همه دنیا بگید که خوشبختید


پ.ن: 

من بازم خوشبختم ....علتش واسه خودم می مونه تا همیشه ....

                                           

برای توکه می دانی

تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم

تو را به خاطر عطر نان گرم

 برای برفی که آب می شود

تو را برای دوست داشتن دوست می دارم

تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم

تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم

برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت

لبخندی که مهو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می دارم

تو را به خاطر خاطره ها دوست می دارم

برای پشت کردن به آرزوهای مهال

به خاطر نابودی توهم و خیال دوست می دارم

تو را به خاطر لاله های وحشی

 به خاطر گونه ی زرین آفتاب گردان

دوست می دارم

تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم

تو را به جای همه کسانی که ندیده ام دوست می دارم

تو برای لبخند تلخ لحظه ها

پرواز شیرین خا طره ها دوست می دارم

تورا به اندازه ی همه ی کسانی که نخواهم دید

 اندازه قطرات باران

 ، اندازه ی ستاره های آسمان

       تو را به اندازه خودت ، 

 اندازه ان قلب پاکت دوست می دارم 

تو را برای دوست داشتن دوست می دارم 

تو را به جای همه ی کسانی که نمی شناخته ام ... دوست می دارم 

تو را به جای همه ی روزگارانی که نمی زیسته ام ... دوست می دارم 

تو را به جای تمام کسانی که دوست نمی دارم... دوست می دارم


پ.ن: 

با اجازه همه اونایی که این مطلب رو ازشون گرفتم 

گلها آرامش دهنده آدمها...

       

                         

برگرفته از سایتhttp://gole-banafshe.blogfa.com 


پ.ن: 

این گلها رو برای دل خودم گذاشتم.... 

دلم گرفته این روزا.....همین.