«من .. تــو .. آفتـــاب »

«من .. تــو .. آفتـــاب »

" قصه سپــــــــردن دل ، یه حقیقت دروغـــــــــه "
«من .. تــو .. آفتـــاب »

«من .. تــو .. آفتـــاب »

" قصه سپــــــــردن دل ، یه حقیقت دروغـــــــــه "

عجب روزایی شده این روزا.همه چیز جابجا شده.هیچ چیز سر جاش نیست.من هستم ویه دنیا خاطرات رنگ و وارنگ. ابن روزا...یه جستجو گرم تو ورقه های سیاه روزنامه دنبال یه آگهی دلچسب که هم کارش به دل بشینه هم پولش.یه جوجه کشاورزم که تو باغچه کوچولوی حیاط علفای هرز رو از دل زمین میکشم بیرون تا زحمت پدر به بار بشینه  و یه کارآموزم که دوش به دوش مادر مهربونم بهترین غذاهای ایرانی رو یاد میگیرم  و شب با آرامش خیال به خواب میرم.بی خیال از تکرار فردا....دلم واسه دنیای مجازی و اینجا تنگ شده اما خب دنیاست دیگه...یه روز فراق میاره یه روز وصال...هر لحظه دلم به یاد اینجاست.یه دلبستگی دارم به تمام بچه های اینجا که نمیشه هیچ جور توصیفش کرد.

یه جور دیوانگی دارم که نمیشه ازش گفت مثل ابرای بهار ...اون تک درخت تنومند هم دیگه به باور بهار عادت کرده و دلگیر نمی شه ازش....این بماند.

وای... عطر بهار نارنج ...دلم هوای چایی کرده کنار باغچه احساس...