«من .. تــو .. آفتـــاب »

«من .. تــو .. آفتـــاب »

" قصه سپــــــــردن دل ، یه حقیقت دروغـــــــــه "
«من .. تــو .. آفتـــاب »

«من .. تــو .. آفتـــاب »

" قصه سپــــــــردن دل ، یه حقیقت دروغـــــــــه "

به اعتبار زن ...

به اعتبار زن ... به دست های مادرم یا لاک ِ معشوقه ام

جهان هیچ وقت از پس عدالت بر نمی آمد

جنسیت /محور تعریف تمام برتری ها شد

سود گرفتند با آنچه مردانه خطابش کردند

و جای شرف خالی ماند وقتی به همتشان زنانه ساختند و مــــــــــــــردانه فروختند

دنیا پیشکش همان اولی ها و دومی هایش

مانده ایم در سومی بودنمان ...

پایبندیم به هرچه از گذشته آمده ... از سنت و دین گرفته تا نصیحت های پدر بزرگ

  ادامه مطلب ...

روزمرگی

سکوت رو خیلی دوست دارم.چون خشمم رو خاموش میکنه .دلتنگی هام رو دور میکنه ...

خیلی سخته تو دلت غوغا باشه و تو در ظاهر آروم باشی ...

دیروز بابا شوخیش گرفته بود و اذیت مامان میکرد. مامان هم که طاقت شنیدن نداشت .این بود که بحث پیش می آمد . من نمیدونم مامان چرا بابا رو بعد از 40 سال زندگی نشناخته و جدی میگیره حرفاش رو ...بد نیستا ...اما بابا وقتی شوخی میکنه چشماش می خنده...واین خنده یعنی اینکه همه چیز آرومه ...

دیروز با اینکه خیلی عصبانی بودم - خیلی الکی و مسخره - اما آرام بودم.آرام ِ آرام  




پ.ن: گل مژه رو اصلا دوست ندارم.اصلا...اما همه میگن به چشمای من میاد




برایش دادگاهی به شهادت تمام بغض هایم رسمیت دادم ،
او قاتل تمام احســــاس من است ؛
او را به پای تمام بی حرمتی هــــا ،
بی احساسی ها ،
به پای همه ی دلشکستن هایش ،
قصاص کنیــــــد ،
او محکوم است ،
به جبران تـمام بی وفایی هـــایش ،
قـــصاصش کنید ،
تــــــــرکش کنید ،
من او را هیچگــــــــاه نمی بخشم

عاشقانه های علیرضا مشورت

 

دلم گرفته رفیق

وارد زندگیت می‌‌شوند
برایِ شب‌هات قصّه
برای قصه‌ها شهرزاد می‌‌شوند
جزئی از لحظه ها
دلیلِ خنده ها
شریکِ بغض‌های تو می‌‌شوند
بعد یک روز صبح
به طرزِ وحشتناکی کشف میکنی‌
که دیگر هیچ جا نیستند
جز در شعر‌های تو
شعر هایی‌ که به طرز غمگینی
هیچکس نمی‌‌خواند ... جز خودت

 

)بیهوده‌ترین انتظاری که از آشنایی‌هایِ عقیم مانده ی امروزه می‌‌توان داشت ، به ثمر رسیدنِ یک رابطه است (

نیکی‌ فیروزکوهی

آقای خدا

اگر کرواتتان کج نمی شود

باید بگویم

گرگ هایی که برای ما فرستاده اید / به حد کافی باران دیده اند

این زوزه ها که میشنوید / دعای باران ِ ماست

شاید گرفت و سیل به نیل زد

آنقدر که عصای موسی را فلج کند

شاید چوپان را دست کم نگیرد

و گوساله ها برای به دنیا آمدن

به ورد خواندن احتیاج نداشته باشند  .................

مخصوصا وقتی که قابله ی روستا / از ترس ِ آل

روزه سکوت گرفته است
.
.
.
هومن شریفی

 

سال نو مبـــــارک ...

درود

سال 1392 باهمه خاطره هاش رفت و به تاریخ پیوست .چه خوب چه بد توفیری نداره چون میگذره  ...خوبیش اینه که موندگار نیست زمان...

لحظه تحویل سال ،بر سر سفره شور عجیبی داشتم. بابا گریه میکرد و دعا میخوند .مامان هم با اخلاص دستش رو بالا گرفته بود و با خدا حرف میزد . چند سالی هست که دیگه لحظه تحویل سال گریه نمیکنم حالا چه از ذوق چه از غم ...به نظرم کلا سرِ سال نباید گریه کرد .تا حالا هر چی آرزو کردم خدا دریغ نکرده .هم کمکم کرده که تلاش کنم هم خودش به برکت ِ نامش ،بی لطف نگذاشته منو...

 از حال و هوای خودم نگم بهتره...

                                                      بگـــــــــــــذریم .... 

امید دارم سال ِ زیبایی باشه برای همه مردم .همه دوستانِ گلم. همه اونایی که بدترین و بهترین شادی های منو خوندن و _خودمونی بگم _ همدلی کردن...

نمیشه نام برد .چون همه رو به نوعی دوست دارم و براشون احترام قائلم...

به هر حال امید دارم همه به آرزوهاتون برسید .

                                                                                    " آرزومند آرزو هایتان تلاله "