«من .. تــو .. آفتـــاب »

«من .. تــو .. آفتـــاب »

" قصه سپــــــــردن دل ، یه حقیقت دروغـــــــــه "
«من .. تــو .. آفتـــاب »

«من .. تــو .. آفتـــاب »

" قصه سپــــــــردن دل ، یه حقیقت دروغـــــــــه "

؟؟

اگر خداوند یک روز آرزوی انسان را برآورده میکرد، من بی گمان دوباره دیدن تو را آرزو میکردم و تو نیز هرگز ندیدن مرا، 

آنگاه نمیدانم براستی خداوند کدامیک را می پذیرفت ؟؟


پ.ن:

دلتنگم هنوز ... میدانی آرامشم در آغوش تو خلاصه میشود !! نمیدانی ... میدانم...

تو بگو آسمان را چه کنم ؟

این روزا با اینکه برام سخت و طاقت فرساست اما میدونم میگذره ...مثل همه اون روزای سختی که گذشت...روزایی که اصلا دلم نمیخواد بیاد بیارم.نمیشه گفت همه اون روزا بد بوده و غیر قابل تحمل ، اما تا بوده همین بوده...

دلم برای خیلی چیزا تنگ میشه وقتی دلتنگم و دلگیر...

آسمون قدرت تحمل ِ نگاه سنگین ِ منو نداره ..

قدرت تحمل ِ سکوت ِ بی حد منو نداره ...

وقتی نگاهش میکنم خجالت میکشه...تصمیم گرفتم نگاهش نکنم تا مجبور نباشه جوابِ سوالاتم رو بده...تا نخواد به دروغ دلخوشم کنه 

اون مثل ِ توئه...آسمون رو میگم ... غرورش رو دوست دارم چون با تمام مهر و علاقه ای که به من داره باز هم سکوت میکنه...باز هم برای آرامشِ من " تمام نبودن هایم را زیر بالش میگذارد و شجاعتِ تمامش را زیر سوال میبرد"

من میدانم دوام میآورد...میدانم

او مرا میخــــــــــــواهد...

او مرا میخــــــــــــــواند..

حسِ شهرت

بعضی وقتا به خودم میگم از توانایی هام استفاده کنم و به شهرت جهانی برسم...اما وقتی فکرش رو میکنم  راننده های ماشین سنگین ( این موجودات ِ عجیب ) عکس منو به گلگیر و بدنه و داخل کابین میچسبونن حالم از شهرت بهم میخوره ...

فکرش رو کن ..چقدر چندش آوره !!!



روز نوشت :

امروز وقتی از سر ِ کار میرفتم خونه ، سوار یه تاکسی شدم که حس میکردم وسط ِ پمپ بنزین نشستم...دور تا دور ِ شیشه جلو عکس جنیفر و مهناز افشار رو زده بود.حال به هم زن بود...

آی خدا !! هنوز حس میکنم یه گالن بنزین نوش ِ جان کردم