«من .. تــو .. آفتـــاب »

«من .. تــو .. آفتـــاب »

" قصه سپــــــــردن دل ، یه حقیقت دروغـــــــــه "
«من .. تــو .. آفتـــاب »

«من .. تــو .. آفتـــاب »

" قصه سپــــــــردن دل ، یه حقیقت دروغـــــــــه "

تنها تر از همیشه...

امروز حس کردم تنها تر از همیشه ام....آنقدر تنها که حتی آسمان هم برای تنهایی من دلش گرفته... او هم مثل من ایمان دارد دنیا با تمام زیبایی هایش در دنیای قلب من غریبه است...او میداند در چهره به ظاهر شاد من چه حس غمگینی وجودم را پر کرده است وهیچ کس و هیچ چیز نمی تواند تسکینی برای قلبم باشد ؛ ومن میدانم امروز دراین روز غمگین وسنگین دریا سکوت خواهد کرد, ستاره ها بی نور , خورشید بی فروغ خواهد شد. باران پاک وزلال غمگین خواهد بارید

آه باران...بارانی که حرف دل مرا می فهمد ,مرا آرامش  میدهد ,مرا به سکوت دعوت میکند ...انگار ماموریت دارد مرا از غم رها کند , غرورم  را از زمین باز پس گیرد, وتنهایی ام را با صدای شل شلش پر کند...

خدایا دلم نمی خواهد آشکارا گریه کنم ,دلم نمی خواهد سکوتم را بشکنم ,اما دریغ ودرد که اشکهایم می خروشند , آرام وغلطان به روی گونه هایم سرازیر میشوند وغم نهان چشمانم را فریاد میزنند...

میگویند ازغم نگو ... از غم ننویس ...اما چگونه نگویم که امروز به اندازه همه  روزهای تلخ دفتر خاطراتم غمگینم...قلبم ساکت است , اما ذهنم در خروش چراهای بزرگ وبی جواب ...در تکاپوی پیدا کردن جوابی برای سادگی ام...

بعد از مدتی...

ذهنم آرام میشود, بی آنکه جوابی یافته باشم... اشکهایم می خشکند... صدایم خاموش می شود و قلبم آرام می گیرد...

یعنی خداوند به من نزدیک است ؟

نظرات 5 + ارسال نظر
غریبه آشنا یکشنبه 17 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 01:05 http://vesaleyar.royablog.ir

سلام
امیدوارم غمتون به شادی تبدیل بشه.
چه شاد چه غمگین نمی شود زمان را نگاه داشت. پس بهتر است به دنبال راهی برای بهتر زیستن باشیم تا رسیدن به او.
راستی چرا این سوال را کردید؟
خودش می گوید از رگ گردن به ما نزدیکتر است؛ (انا اقرب الیک من حبل الورید).
من یه سوال می پرسم:
آیا من به خدا نزدیک هستم؟
برای من که جوابی به جز به آه نداشته...
شاید تنهاترین دلیل تنهایی ما هم به جواب این سوال بر می گرده
در پناه امام زمان

سلام
همیشه وقتی احساس تنهایی میکنم , هیچ چیز آرومم نمی کنه جز زمانی که به خودم اینطور دلداری میدم که منم توی این هفت آسمون خدایی دارم که اگه قرار بود مشکلاتم حل نشه جای یه در بزرگ با یه قفل بزرگ حتما یه دیوار میگذاشت این امید به خدا همیشه منو راهنمایی میکنه..
ممنونم که به من سر میزنی
به امید دیدار

فرزاد یکشنبه 17 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 12:01 http://delshodehgan.blogsky.com

سلام دوست گرامی
یه شعری به نام شهریار شهر سنگستان تو بلاگم گذاشتم که از اخوانه
امیدوارم اون شعری باشه که دنبالشید اگه اون نبود بگید باز سعیمو می کنم

موفق باشید

ممنون
منو به یاد خاطراتی انداختید که با آنها دنیایی داشتم
خیلی زحمت کشیدید

دریا دوشنبه 18 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 13:12 http://www.daryaa.blogsky.com

سلام.
بدو بیا که آپ کردم.
------------------
ای شمع ها! ای شمع ها! چرا شعله تان خاموش شد و نورتان از بین رفت؟ باید تا ابد روشن بمانید و همه جا را نورانی کنید. شما را به خدا روشن شوید. نروید.
-----------------
منتظر حضور پر مهرتان هستم.
موفق باشید.

سلام
ممنونم که به من سر زدی
یه دنیا مهربونی فدای حضور سبزت

ساقی جیغ !!! سه‌شنبه 19 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 16:48 http://aroomjighbezan.blogsky.com

سلام شیرینم
عیدت مبارک ...
منم همین احساسو دارم !!!
با اینکه این همه آدم دورو برمه ...
با اینکه همیشه دارم میخندم ....
ولی همه اش همین احساسو دارم !!!



مجبوری زندگی کنی!

فرزاد چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 18:22 http://delshodehgan.blogsky.com

سلام دوست گرامی
خیلی خوشحالم که این همون شعریه که می خواستید
خاطره ها می تونن بهترین داشته های هر فرد باشن


همیشه خطراتتون شیرین

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.