ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 |
می خوام امروز از یه تحول عظیم بگم.
یه نفر رو سالها هست که میشناسم ...از بچگی...اصلا باهم بزرگ شدیم.به زور دیپلم گرفت...اما نه...دیپلم ردی شد...بعدش هم شد یه آدم بیکار...اصلا این بچه شر بود...هر جا که می شنید دعوا شده انگار که تمام دنیا رو بهش می دادن...صلاح سرد رو همیشه با خودش داشت...البته به گفته خودش خوب ازش استفاده می کرد.خب ...کسی که به گربه ها وقورباغه ها رحم نمی کرد بعید نبود که حتی....بهر حال زد و عاشق شد...عقد کرد...بیچاره اون دختر ....برعکس اون خیلی رومانتیک بود.هر جا گلی می دید با شوق می چید ومی داد به این آقا...اما اون مسخره میکرد که علف برام میاره...خلاصه دختر تاب توان رو از دست داد و جدا شد...
اما اون باز ازدواج کرد یه عروسی ساده که حتی براش مسخره بود لباسش رو عوض کنه...بالاخره زدو خدا یه ۲قلو بهش داد...۲تا پسر...اولش خیلی ناراحت بود خب حق داشت ...یه آدم بیکار که پول تو جیبی شو از باباش میگرفت حالا باید خرج ۲ تا بچه رو بده ....این یه تلنگر بود واسه یک ذهن پوشالی ....این بود که عوض شد...
زد به کار گل و گیاه....باورش برام سخت بود که او با این روحیه خشن چرا چنین شغل رمانتیکی انتخاب کرده... اسم تمام گلها رو می دونست وچنان با ذوق ازشون حرف میزد که انگار سالها کارش این بوده....الان نزدیک به ۴ سال از اون زمان میگذره ومن هنوز در عجب بودم ....تا اینکه چند روز پیش رفتم و یه دسته گل سفارش دادم واسه تولد خانم داداشم....اون روحیه خشن این رو برام پیچید....
باور نکردنی بود برام... هر چند که اصلا خوشم نیومد...اما به روش نیاوردم
الان هم یه گل فروشی داره بهترین نقطه شهر... به هر حال..
آدما قابل تغییر هستن در هر شرایطی...کافیه خودشون بخوان...
بی ربط ۱:
هر روز که میام سر کار یه پیرمرد بی خانمان رو می بینم که عین مجسمه روبه روی خورشید ایستاده تا سرمای شب گذشته رو از تنش دور کنه...این صحنه ذهنم رو مشوش میکنه...
بی ربط ۲:
این روزا بد جور دلتنگم...دوست دارم شب که می خوابم دیگه بیدار نشم...
چه گل قشنگی .ایشالله که مبارکش باشه...
داستان واقعی خوبی بود.جدا که همینطوره.خواستن توانستن است.
به پیرمردهم خیلی فکر نکن.یعنی فکرای بد نکن.خدا برای همه بزرگه...
نبینم منفی باشی... صبا که پا می شی بگو بسم الله...
سلام تلا جونم
قربونت برم ..چرا اینقده غمگین !؟
یه بار نوشتم اما ارور داد
بهتری ایا؟
قبلا گفته بودی راجب گل تلاله رو وبلاگت نوشتی و عکسشو گذاشتی . اما گشتم پیدا نکدم.اگه گذاشتی لینکشو بهم می دی .می خوام ببینم چه جوری هستی !
آنکه خاک قدمش بوسه گه دل ها بود
دختر پاک نبی فاطمه زهرا بود
آنکه شب تا به سحر غرق عبودیت و راز
ذکر می گفت به درگاه خدا زهرا بود
به قول فاطمه....یه بسم الله بگو صبح ها!
نمی دونم حتما جواب می ده دیگه! امتحان نکردم:-)
چقدر ازون پیرمرد خوشم اومد تلاله!
و همچنین از اون مرد خشن!
من هم خیلی وقتها دلم می گیره . ولی همیشه دوست دارم دوباره صبح فردا رو ببینم .
همیشه شاد باش
به نام خدا
به خاطر فال ممنونم.
توی بی ربط ۲ نوشتی دلم می خواد که وقتی می خوابم دیگه بیدار نشم چرا؟
اگه جای من بودی چکار می کردی؟
خدا به هیچ کس اجازه نداده که حتی یکبارم از زندگی کردن خسته بشه.
امیدوارم ناممو خونده باشی.
این روزا سخت درگیر امتحاناتم هستم. خدایا تو را به خاطر تمام نعمتها و محبتهایت شکر و سپاس می گویم.
تلاله جان دلم خیلی برای یک احساس تازه تنگ شده.
توی این زمستون دلتو همیشه بهاری نگه دار و بدون زندگی کردن حق توه.
در پناه خدا سالم شاد باشی
وقتی که میخوابیم میمیریم و صبح که بیدار میشویم دوباره زنده میشویم (گاندی)
عشق یعنی آشنائی با خدا
عشق یعنی از پلیدیها جدا
عشق یعنی از بلا سیراب شو
همچو برفی قطره قطره آب شو
عشق یعنی خون خوری دل خون شوی
لیلی نادیده را مجنون شوی
سلام تلا جون.چطوری؟
شما منو تو یاهو اد کردین؟با آی دی ای به اسم تلاله؟
تلاجون سلام
تو چرا اینجوری شدی؟چرا انقد منفی و تلخ شدی؟
کی گفته باشی و نباشی فرق نداره؟حتما داره عزیزم
اوووم اگه مشکای هست و کاری از دست من برمیاد روم حساب کن
نبینمت دیگه اینجوری
سلام…
وای فاطمه جون فکر کنم اشتباه شده …عذر اگه من بد گفتم …منظورم اینه که ما چه سر کار باشیم چه مرخصی باشیم فرقی نداره…آخه خیر سرم دیوز مرخصی بودم که استراحت کنم اما کارای خونه… دیگه وقتی واسه استراحت نگذاشت…اتفاقا این روزا خیلی سر حالم…مرسی عزیزم از لطفت و ببخش که نگرانت کردم
خوب خدا رو شکر.آخه بعدشم گفته بودی آدما از رو زمین محو شن.گفتم حسابی داغونی