«من .. تــو .. آفتـــاب »

«من .. تــو .. آفتـــاب »

" قصه سپــــــــردن دل ، یه حقیقت دروغـــــــــه "
«من .. تــو .. آفتـــاب »

«من .. تــو .. آفتـــاب »

" قصه سپــــــــردن دل ، یه حقیقت دروغـــــــــه "

گلایه

همش فکر میکنم چرا هرچی سنگه جلو پای لنگه!!!!! 

این چند روز چیزایی رو دیدم که واقعا به عدالت....به عادل بودن خدا گیر دادم...باهاش دعوا کردم ...قهر کردم.اما محل نگذاشت...اصلا نگفت خـــــــــــــــــرت چند؟؟؟؟؟ 

چند روز پیش که داشتم میرفتم خونه....یه مرد کف زیر گذر ایستاده بود و میزد به سر رو کله خودش وگریه میکرد.....گویا طرف یه کیسه برنج 10K خریده بود که ناغافلی از پشت موتورش میافته و خیابون رو می پوشونه....حالا بگذریم از اینکه طرف با هزار امید و آرزو و بدبختی وفلاکت تونسته بود اون کیسه رو بخره تا بلکه بچه هاش این ماه رمضونی توانی داشته باشن که توی این گرمای سگ خفه کن  16 ساعت نخوردن رو طاقت بیارن..... 

من که آخر نفهمیدم چرا هرچی سنگه جلو پای لنگه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

هنوزم بعد چند روز چهره اون مرد با چشمای بارونیش تو ذهنمه....درسته خدای اون هم کریمه....اما غصه رنج اون مرد چی ؟؟؟ شرمندگیش رو که جواب میده؟؟؟؟

چقدر سخته طرفت بزرگی باشه که نشه به کسی شکایتشو کرد....

سخت تر از این اونه که طرفت چقدر صبوره که می بینه وبازم سکوت میکنه....

"اااااااااااااااااااااااااااااااااااای خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا" 

نظرات 13 + ارسال نظر
اکیوسان چهارشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 13:56 http://www.3donge.blogfa.com

خیلی آدم شرمنده میشه وقتی این چیزا رو میبینه.
خیلی....

negar چهارشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 14:53

خیلی تاثربرانگیزه
ولی خدا اینقدر مهربونه که بالاخره روزیشو میرسونه اینو مطمینم

فـ ـرزاد کـ ـافـ ـه چـ ـی چهارشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 20:39 http://cafe40cheragh.blogsky.com

نصف دلیل درگیری ها من با خدا هم بخاطر همینه...

arash چهارشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 21:55 http://arombegir.blogsky.com

برای این مقوله باید وارد مبحث حکمت کارای خداوند بشیم.شاید اسمه دیگش آزمایش بندگان باشه.از چیزی که باید تعجب نکردکارای حکیم ترین حکیم هاستا.ما خیلی کوچیکیم.تلاله خانوم انشااله اونی که می خوای اتفاق بیوفته بیوفته.تشکر از شما.شما اولین مخاطب وبلاگم بودی و به شدت قابل احترام برام.

ترنم پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:38 http://taranomeboostan.blogfa.com/

سلام تلاله خانوم
من خیلی وقته وبلاگ تون رو می خونم
تولد کیانا خانوم رو هم تبریک میگم
اگه ما روزانه فقط چند تا از این موضوعات رو می بینیم
خدا همه شون رو می بینه
اگه دل ما با دیدن چند تا موضوع ناراحت میشه
پس خدا چیکار کنه
پس خدا از بنده هاش پیش کی شکایت کنه
با مهربونی اش برخورد کنه یا با غضب اش
همیشه این جمله رو خیلی دوست داشتم
عجب صبری خدا دارد

گاهی اوقات تو خیابون که راه میرم و به خودم و آدم ها نگاه میکنم
تو دلم میگم
خدایا تو ما رو واسه چی آفریدی
اصلا ما ارزش این همه دردسر رو داشتیم
ولی باز وقتی به چیزای دیگه فکر میکنم نظرم عوض میشه
مثلا تولد همین فرشته کوچولوی تازه واردتون
موفق باشی

غریبه آشنا جمعه 22 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:42 http://vesaleya.royablog.ir

سلام
ممنون که هنوز به یاد وصال یار هستید
باور کنید ریختن اون برنج هم عین لطف خداست
حکمت میدونید چیه؟
اونی که من و شما نمی دونیم و خدا می دونه.
اگر قرار بود اون برنج بلای جون یه خانواده بشه چی؟
بعد مگه نگفته من روزی تو رو زیر سنگ هم که باشه بهت میدم...
راستی حلول ماه صیام بر شما مبارک
در پناه امام زمان

غزل جمعه 22 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:49 http://www.calm.blogsky.com

ببین من درسته گاهی با خدا دچار مشکل میشم ولی به یه چیزی هم اعتقاد دارم اونم اینکه خدا میخواد بنده هایی رو که بیشتر دوست داره بیشتر صداش بزنن تا بیشتر صداشونو بشنوه و بعد یهو یه جا کمکشون کنه!...نمیدونم...راستی اومدیم واسه جشن شنبه هم به وبلاگمان دعوتت کنیم!

علی شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:02

همومنی که خدا بخواد میشه . تو قضیه ما هم صلاح نبود و از هم جدا شدیم

قاسمی شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:47 http://www.divonehh.blogfa.com

سلام تلاله خانم
خوب دیگه اینجوریاست نمیشه کاریش کرد....
(دارم از فضولی نظر بالایی میمیرم -علی)

ترنم شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:16

سلام عزیزم
مثل اینکه تو هم مثل من عاشق بچه ای
ما یه دو سه سالی هست که تو فامیل های مامانم نی نی کوچولو زیاد داریم
منم هر وقت می بینم شون کلی ذوق میکنم
ما که شامممس نداریم خاله که نمیشم (آبجی ندارم ) ...... داداشم هم که کوچیکتر از خودمه ...... هنوز باید تو خماری بمونم
خدا ایشالله کیانا جون رو براتون حفظ کنه ..... عمه ی خوبی باش براش
خیلی بهش محبت کن ...... توی چند تا پست قبل گفته بودی که پسر خاله ات گفته اینقدر بهش محبت نکن
ولی همون جور که خودت گفتی بچه ها تشنه ی محبت هستن و به نظر من هیچ وقت نباید این لطف رو ازشون دریغ کرد ....... البته گاهی اوقات یه اخم کوچولو لازمه

راجع به فیزیک هم ....... من خودم عاشق درس های فهمیدنی مثل ریاضی و فیزیک و برنامه نویسی ام ........ این ترم اصلا درس نخونده بودم

ببخشید زیاد حرف زدم ......... مواظب خودت باش

arash یکشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 14:58 http://www.arombegir.blogsky.com

تلاله جان سلام.تکی گلم.راستی ادامه داستانو نوشتم

اکبر یکشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 15:55 http://www.delaneha.blogfa.com

ممنون از حضور پر مهرتون.

arash دوشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:31 http://www.arombegir.blogsky.com

تلاله یه سوال شایدم یه انتقاد
چرا نظرتو راجع به کامنت ها ی مخاطبات نمی نویسی؟

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.