«من .. تــو .. آفتـــاب »

«من .. تــو .. آفتـــاب »

" قصه سپــــــــردن دل ، یه حقیقت دروغـــــــــه "
«من .. تــو .. آفتـــاب »

«من .. تــو .. آفتـــاب »

" قصه سپــــــــردن دل ، یه حقیقت دروغـــــــــه "

روزمرگی

دیروز بس از مرگ مغزی حرف زدم و مامان چشم غره رفت بهم ، شب تا صبح خواب دیدم مرگ مغزی شدم و دارن پوستم رو از تنم جدا میکنند...

خوف انگیز بود...


پ.ن : خیلی نگرانم این روزا...دست خودم نیست.کاش یه جا بود که تا میتونستم داد میزدم...جیغ نه...از جیغ بدم میاد...مردونه داد بزنم تا دلم آروم شه.. 

به سراغ من اگر می آیی 

تند و آهسته چه فرقی دارد؟؟

تو به هرجور دلت خواست بیا

مثل سهراب دگر، جنس تنهایی من چینی نیست، که ترک بردارد

مثل آهن شده است

تو فقط.... زود بیا..

" زیبا بود "

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.