«من .. تــو .. آفتـــاب »

«من .. تــو .. آفتـــاب »

" قصه سپــــــــردن دل ، یه حقیقت دروغـــــــــه "
«من .. تــو .. آفتـــاب »

«من .. تــو .. آفتـــاب »

" قصه سپــــــــردن دل ، یه حقیقت دروغـــــــــه "

روزمرگی

از خستگی و تنهایی و دلخوری که بگذریم این روزا برای من روزای خوبیه ...شاید یه کم تکرار گذشته ها ...خیلی چیزا برام جالبه ...یه جا رفتم برای کار ..پسر جوونی اونجا بود که خیلی برام آشنا بود .حرف که میزد بیشتر میتونستم مطمئن بشم که میشناسمش . ازش پرسیدم ببخشد شما دقیقا کارتون چیه ...و اون برام توضیح داد حالا مطمئن بودم که اون همونیه که فکرش رو میکردم .صداش با 5 سال پیش اصلا تغییر نکرده بود و فقط یه کم مردونه تر شده بود ...فرمی رو که پر کرده بودم نگاهی انداخت گفت آقای ....رو میشناسید؟ گفتم بله ایشون برادرم هستن . من هم شما رو میشناسم ...گفت از کجا ؟ گفتم 5 سال پیش یه 3 تا کانتینر داشتین که هیچ شرکت بیمه ای بیمه نمیکرد براتون ...فک کنم بارتون هندونه بود و آقا داداش من با هزار زحمت برای شما بیمه کرد اونم با مبلغ ناچیز...

اونم با علامت تایید حرفم رو تایید کرد ...

خب این یعنی پارتی که من میتونم به عنوان مدیر امور قراردادها اونجا مشغول به کار بشم و اگر این جور نشه دیگه از بی سعادتی این آقای محترمه...تا ببینیم خدا چی میخواد...

از اول خیابون وصال تا اخرش رو وقتی قدم میگذارم همه به احترام مهدی داداش ..شدید احترام میگذارند و این برام  خیلی افتخاره که داداش مهربون و شناخته شده ای دارم که همه از متانت و تواضع و فروتنی او حرف میزنن...هر جا میرم عزت و احترام داداش برای من احترام و افتخاره که مباهات میکنم به داشتن چنین برادری ...

مهدی جان دوستت دارم

نظرات 2 + ارسال نظر
ترنم سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 21:33

سلام عزیزم

خدا داداشتون رو براتون نگه داره و بیشتر باعث افتخارتن بشه

موفق باشی

رضا سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 21:48

همه ما تو تنهایی خودمون گیر افتادیم

تو یه جور تنهایی

من یه جور تنهام

خدا هم یه جور تنهاس

.................................

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.