«من .. تــو .. آفتـــاب »

«من .. تــو .. آفتـــاب »

" قصه سپــــــــردن دل ، یه حقیقت دروغـــــــــه "
«من .. تــو .. آفتـــاب »

«من .. تــو .. آفتـــاب »

" قصه سپــــــــردن دل ، یه حقیقت دروغـــــــــه "

زندگی یعنی چکیدن همچو شمع از گرمی عشق....

در همسایگی ما یه خانواده هستن که یکی از پسرهاش کمی شیرین مغز هست ...وقتی ظهر از سر کار اومد خوشحال و خندون اومد توی دفتر پیش من و گفت : خاله جون یه دختر دیدم آخر ماه میرم خواستگاریش ....منم خانواده دار میشم...

بهش گفتم : مبارکه عزیزم...چه شکلیه ؟؟

با خوشحالی پرید بالا و گفت : اونقدر خوشکله ...عینه توئه خاله...نه ...عین مریمه...نه مریم که خوشکل نیست...عین خودمه!!!

گفتم: مبارکه...منم و داداش دعوتیم که ...

گفت : اگه برام آب نبات بخری میگم که بیای دامادیم رو ببینی

گفتم باشه پسر خوب...باشه...حتما

نمیدونم چرا بعد از رفتنش گریه کردم...

نظرات 1 + ارسال نظر
arino چهارشنبه 5 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 14:59 http://arino

خانم منم به گریه انداختی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.