«من .. تــو .. آفتـــاب »

«من .. تــو .. آفتـــاب »

" قصه سپــــــــردن دل ، یه حقیقت دروغـــــــــه "
«من .. تــو .. آفتـــاب »

«من .. تــو .. آفتـــاب »

" قصه سپــــــــردن دل ، یه حقیقت دروغـــــــــه "

هذیانِ شبانه 14

اعصابم خورده...دلم گرفته ...دوست دارم تنهایی برم یه گوشه بشینم و سکوت کنم...همیشه میگفتم دل ِ من  دریاست....دریایی که طول امواجش آسمان را میشکافد وبعد همانند پاکی باران قطره قطره به دریا میپیوندد...

میگفتم خداکند دریای دلم سکوت را تجربه نکند...که من میدانم. سکوت نیست، فریاد است ...

خدایا! چی میشد یه بار ، فقط یه بار آروم بزنی پشت شونه هام و بگی من باهاتم...چی میشد ، یه بار فقط یه بار هوای دلم رو داشته باشی که از هر دری نزنم تو سرش.سرزنشش نکنم ...چی میشد یه روز مرد و مردونه بهت تکیه کنم و به همه دنیا بگم منم خدایی دارم که تکیه گاه زندگی ست...

دلم میخواد دعوا کنم. این وسط یه کسی پیدا شه و یه سیلی بگذاره تو گوشم و منم های های گریه کنم...دنبال بهونه ام واسه گریه ... یکی به بهونه بهم نشون بده ...



قرار بی قرار ما را هیچ ساعتی بر دوش عقربه هایش نمی گذارد

بیهودهچشم بر آنها دوخته ام!

پ.ن.: دلها را باید دوخت/ چشمها را باید بست!


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.