ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 |
احساس می کنم روحم را گم کرده ام، میدانم که نمیتواند جای دوری برود و در نهایت همینجاست، نزدیک من چسبیده به تمام بدبختی ها و خوشبختی ها .. اما گاهی که نیست، گاهی که حس می کنم نیست، تنها تر می شوم، من می مانم و حجم استخوان هایی که زمستان بهشان نفوذ می کند، من مانم و سایه ها .. این روزها هم اما عجیب احساس می کنم روحم را گم کرده ام، جایی حوالی درخت های حاشیه ی جاده وادی رحمت .. روحم شاید جسم دیگری پیدا کرده برای خودش .. کاشکی نمرده باشم .
به دلم نشست