«من .. تــو .. آفتـــاب »

«من .. تــو .. آفتـــاب »

" قصه سپــــــــردن دل ، یه حقیقت دروغـــــــــه "
«من .. تــو .. آفتـــاب »

«من .. تــو .. آفتـــاب »

" قصه سپــــــــردن دل ، یه حقیقت دروغـــــــــه "

عشق یا ؟؟؟؟؟؟

می‌گویند اسکیموهابه خاطر شرایط خاص زندگی‌شان در برف و یخبندان، بیش از60 کلمه برای توصیف انواع برف دارند. شرایط برف و یخبندان در آنجا آن‌قدر شدید و متعدد است که برای آنها کلمات زیادی نیاز است تا مفهوم و خصوصیات هر برفی را توضیح دهند. زبان ما هم به همین صورت، سعی کرده است معانی زیادی برای کلمه عشق و توصیف آن به وجود آورد؛ زیرا عشق نیز یکی از مهم‌ترین اجزای تشکیل دهنده زندگی ماست. اغلب در کتاب‌ها، داستان‌های رمانتیک و عشقی، مقاله‌ها، شعرها وترانه‌ها، معنا و مفهوم عشق از دیدگاه خاصی بیان می‌شود.

شیفتگی در عشق

وقتی ما به این صورت -حالت شیفتگی- عاشق می‌شوید، زندگی برایتان پر از شادی، امید و رضایت‌مندی است. همه چیز برای شما رویایی و درخشان است. محبوب‌تان هیچ نقصی ندارد و یک انسان کامل است و فکر می‌کنید که می‌توانید با هم و برای همیشه با شادی و خوشحالی زندگی کنید. شما چنان دلباخته می‌شوید که نسبت به تمام مسایل اطراف‌تان بی‌توجه هستید. اما باید بدانید شیفتگی دوام ندارد و خیلی طول نمی‌کشد. بسیاری از ما، سال‌ها، بدون داشتن فهم و درک درست، از اینکه، شیفتگی، عشق واقعی نیست، آن را نگه داشته و ادامه می‌دهیم.

عشق مشروط

در این مرحله ما معنای واقعی عشق را تعریف کرده‌ایم و برای اینکه عشق به دیگران بدهیم و یا از آنها بگیریم، شرط و شروط می‌گذاریم. مثلا می‌گوییم: «اگر این کار را بکنی، یا این رفتار را داشته باشی و یا توقعات مرا برآورده کنی، من هم تو را دوست خواهم داشت.»البته همه ما موظفیم دیگران را بدون قید و شرط وبه صورت انسان دوستانه دوست بداریم  اما روانه داشتن عشق ما معمولا با شروطی همراه است. اکثر ما ابراز محبت‌مان به دیگران به این صورت است، به خصوص برای کودکان.گفتن کلمات عاطفی همراه با احساسات واقعی یک شاخص خوب برای نشان دادن سلامت هیجانی افراد است که همه ما، چه مرد، زن و یا کودک به آن نیاز داریم.

بروز احساسات در عشق

بعضی از ما نمی‌توانیم احساسات عاشقانه خود را نسبت به دیگران ابراز کنیم و نمی‌توانیم دوست داشتن‌مان را نشان دهیم. احساساتمان را اینگونه نشان دهیم

1)داشتن روابط صمیمانه و نزدیک با دیگران

2) گفتن جمله «دوستت دارم» به کسانی که دوستشون داریم


برگرفته از سایت  salamat sara 


پ.ن 1:

ما آدما بیشتر عادت رو با عشق اشتباه می گیریم. در صورتی که به نظر من دوست داشتن با عاشق بودن زمین تا آسمون متفاوته...دوست داشتن مقدس تره ...ومن عاشق دوست داشتنم....دوست ندارم تو زندگی عاطفیم از این شاخه به اون شاخه برم. می خوام خونه عشق رو یه جا بسازم... ثابت ومحکم که هیچ زیبایی خیره کننده ای اونو متزلزل نکنه...می خوام زندگی کنم...عاشقانه....نه یک طرفه نه مشروط...نه مثل تو قصه ها ...مثل رویای خودم...بی ریا باشه

نمی خوام عادت کنم...می خوام دوست داشتن تو رگهام جاری باشه تا همیشه....عشق آدما رو از هم متنفر میکنه...سبب انتقام میشه....اما عاشقانه دوست داشتن زندگیه برای من...

دوست داشتن برای من...برای کسانی که دوستشون دارم بی مرز وبی انتهاست...

من تا بی نهایت عاشقم

پ .ن 2:

امروز بهترین روز زندگیمه...به خاطرش تو قلبم یه جشن بزرگ گرفتم همه دعوت هستن...

1 سال با بهترین خاطرات شیرین گذشت...هر چند که مسافت دل آدما رو از هم دور میکنه ...اما وقتی عاشقانه دوست بداری فاصله ها بی معنا میشن....این ماییم که بی انتهاییم...

فـــــــــــــــروغ

من به تو خندیدم

چون که می دانستم

تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی

پدرم از پی تو تند دوید

و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه

پدر پیر من است

من به تو خندیدم

تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه

بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و

سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک

دل من گفت: برو

چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را ...

و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام

حیرت و بغض تو تکرار کنان

می دهد آزارم

و من اندیشه کنان غرق در این پندارم

که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت


پ.ن: این شعر رو برای دل خودم گذاشتم...

دلــــــــــــــــــــم برای دلم می ســــــــــــوزه....تنها نیست امــــا.....

برای تو که میدانی....

آسمان بی انتها بود

ستاره ها در چشمه مهتاب تن می شستند

زمین وسعتی نداشت

از همه سوی, افق پیدا بود

چشم به آسمان دوختم تا گذر شهابی را ببینم

وسعت آسمان در خانه ام بود

وپرندگان تیز پرواز عشق در کهکشان آشیان داشتند

تو در کنارم بودی....

من نگران رفتنت بودم

یادت در تاروپود لحظه هایم قامت کشیده بود

هوای روحبخش پاییز, شبهای بی پایان زمستان...

بی نهایتی تورا گواهی می داد

واکنون....

من ماندم و چشمانی پراز انتظار...

آسمان مانده است و کبوتران بی قرار...

تلاله

برایم سخت دشوار است ومشکل

که در بستر بمانم تابیـــــــــــــایی

لباس ارغــــــــــــــــوانی را بپوشم

بشینم تا به رویم لب گشـــــــایی


«خواهرم دینا»


 

شعر بی دروغ

 ما که این همه برای عشق

آه و ناله ی دروغ می کنیم

 

 راستی چرا

در رثای بی شمار عاشقان

-که بی دریغ-

خون خویش را نثار عشق می کنند

 

 از نثار یک دریغ هم

دریغ می کنیم؟

 

 آرمانی

وقتی که غنچه های شکوفا

با خارهای سبز طبیعی

در باغ ما عزیز نماندند

 گلهای کاغذی نیز

با سیم خاردار

در چشم ما عزیز نمی مانند

 

 اگر سنگ،سنگ...

اگر آدمی ،آدمی است

اگر هر کسی جز خودش نیست

اگر این همه آشکارا بدیهی است

 

 چرا هر شب و روز، هر بار

بناچار

هزاران دلیل و سند لازم است،

که ثابت کند:

تو توئی؟

 

 هزاران دلیل و سند،

که ثابت کند...

 

 با این همه

 اما

با این همه....

تقصیر من نبود

که با این همه امید قبولی

در امتحان سادهْ تو

رد شدم

 

 اصلاً نه تو ، نه من!

تقصیر هیچ کس نیست

 

از خوبی تو بود

که من

بد شدم!

آواز عاشقانه

 

آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست
حق با سکوت بود ، صدا در گلو شکست

دیگر دلم هوای سرودن نمی کند
تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست

سربسته ماند بغض گره خورده در دلم
آن گریه های عقده گشا در گلو شکست

ای داد، کس به داغ دل باغ دل نداد
ای وای ، های های عزا در گلو شکست

آن روزهای خوب که دیدیم ، خواب بود
خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست
"

 بادا " مباد گشت و " مبادا " به باد رفت
" آیا " ز یاد رفت و " چرا " در گلو شکست

فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند
نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست

تا آمدم که با تو خداحافظی کنم

بغضم امان نداد و خدا .... در گلو شکست

 


پ.ن : 

 این روزا یه جورایی برام عجیبه...طاقت دیدن هیچکس رو ندارم... اگه یه نفر چیزی بهم بگه مثل اون موقع ها صبوری نمی کنم... انگار دلم منتظر یه تلنگره ...این روزها من برای خودم نگرانم... ذهنم مشوش شده...خودش بی اراده من فکر میکنه... 

خدایا تو میدانی...

جهل و وصل

در راهی بس طویل

همراه یک خیال

همراه وهمسفر

با یک فراق بال

پرواز کردم وروحم بسان مرغ

پرواز کرد ورفت, روحم بسان گل

بشکفت آنچه را در خانه دلم متروک مانده بود

خود بی خبر نبود از آنچه می گذشت

در یک دوراهی

در طول یک قرن

من مانده بودم

راهی به سوی جهل راهی بسوی وصل

من مانده بودم

با کوله باری از عشق ومستی

رفتم به سوی جهل

در های وهوی وصل

شاید اگر که وصل می شد رقیب جهل

در مسند رقیب او هم برنده بود 

«شعر از خواهرم دینا از دفتر افسون» 


 پ ن: 

دلتنگی من کوتاه وگذراست... مثل رود خاموش وبی صداست...خیلی زود به ندیدن ونخواستن و نداشتن عادت می کند...خیلی زود دوباره مثل خورشید پشت ابر به زندگی این قصه پر رمز و راز لبخند می زند وبه دریا ها دل می سپارد... 


 

به قول حافظ: 

دارم امید عاطفتی از جناب دوست 

کردم جنایتی وامیدم به عفو اوست 

دلم گرفت...

من که می ترسم از هجرت دوست

                      کاش می دانستم ...                     

روزگاری که به هم نزدیکیم چه بهایی دارد.

کاش می دانستم ...

که چرا مرغ مهاجر ، وقت پرواز به خود می لرزد !!!

 


پ.ن: 

 دلم اندازه همه آسمون خدا گرفته ...نمی دونم چرا ؟؟اما نه می دونم ...نگفتنش بهتر است 


زانزوای این سکوت 

ز ازدحام کوچه ها  

زشرم پاک یک نگاه 

ز قفل بسته دعا 

دلم گرفت... 

زپیکر چوبی تاک 

زشاخه شکسته اش به روی خاک 

زفاصله در این دیار 

زفصل خشک بی بهار 

دلم گرفت... 

من از دریغ آفتاب 

زگرمی محبتش 

من از صدای پای شب 

وآن حریم خلوتش 

دلم گرفت... 

زآشیان بی نشان 

زمکر حیلت جهان 

زدرد های در نهان 

من از صداقتی که خفت  

به روی سینه زمین 

من از شکوه دشت غم 

زاشک و آه یاسمن 

دلم گرفت... 

من از منیت زمان  

زکینه های مردمان 

ز آرزو 

زعشق های بی وضو 

زطعنه های دوستان 

زمرگ پاک بوستان 

ز پنجره که بسته شد 

زچشم انتظار دل که خسته شد 

دلم گرفت... 

زحسرتی که بر دل است 

زپای دل که در گل است 

زگفتنی که مشکل است 

دلم گرفت... 

من از هوا ... 

من از صفا ...

من از زمین و از هوا 

دلم گرفت...

دلم تنگ است

به دیدارم بیا هر شب 

در این تنهایی تنها و تاریک خدا مانند 

                                                     دلم تنگ است ....

بیا ای روشن 

                 ای روشنتر از لبخند 

                            شبم را روز کن در زیر سر پوش سیاهی ها 

                    دلم تنگ است ...

شکسته دل

 

 

امروز از اعماق قلبم برای تنهایی وبی کسی دلم گریستم.آنقدر آرام اشک ریختم که حتی نزدیکترین کسان زندگی ام متوجه نشدند. 

خدایا چرا دلی که از همه پاکتر و ساده تر است اینگونه مورد خشم و غضب دیگران قرار می گیرد...دل من یک دل دریایی است؛دریایی پرتلاطم که طول امواجش آسمان را می شکافد وباز همانند پاک باران قطره قطره به دریا می پیوندد... 

دلم برای دل دریایی ام می سوزد؛ چه بگویم؟؟ بگذار این غم سنگین در دلم رخنه کند تا امواجش بیشتر قلب آسمان را بشکافد وآسوده گردد...آسوده از هر درد و غمی.... 

دوست دارم تمام قطره های باران همانند سیلی سهمگین مرا به عمق خود فرو برند وحتی سادگی چشمها  مرا امیدوار به بازگشت نکند... 

خدایا بگذار که قلب شکسته ام فقط دعا کند...دعا کند که هر چه زودتر به تو بپیوندد وتو او را تسکین دهی و من آرامش بگیرم... 

خدایا  ای تسکین قلب شکسته ام  مرا به بی نهایت عشق برسان....