ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 |
تو را به جای همه زنانی که نشناختهام دوست میدارم
تو را به جای همه روزگارانی که نمی زیستهام دوست میدارم
برای خاطر عطر گسترده بیکران و برای خاطر عطر نان گرم
برای خاطر برفی که آب می شود،برای خاطر نخستین گل
برای خاطر جانوران پاکی که آدمی نمیرماندشان
تو را برای خاطر دوست داشتن دوست میدارم
تو را به جای همه زنانی که دوست نمی دارم دوست می دارم.
جز تو ، که مرا منعکس تواند کرد؟من خود،خویشتن را بس اندک میبینم.
بی تو جز گستره بی کرانه نمی بینم
میان گذشته و امروز.
از جدار آینهَ خویش گذشتن نتوانستم
میبایست تا زندگی را لغت به لغت فرا گیرم
راست از آنگونه که لغت به لغت از یادش میبرند.
تو را دوست می دارم برای خاطر فرزانگیت که از آن من نیست
تو را برای خاطر سلامت
به رغم همه آن چیزها که به جز وهمی نیست دوست میدارم
برای خاطر این قلب جاودانی که بازش نمیدارم
تو می پنداری که شکی ،حال آنکه به جز دلیلی نیستی
تو همان آفتاب بزرگی که در سر من بالا میرود
بدان هنگام که از خویشتن در اطمینانم.
سعی میکنم کمی آروم باشم و فک کنم...به چیزای خوب ...که ممکنه خبرهای خوشی در راه باشه
آدم وقتی به یه چیز مثبت فک کنه دلخوش میشه و اگه به اثبات نرسه میشه هزار تا چرا و هی مغزت رو تخریب میکنه...من از انتظار بدم میاد...همیشه دوست داشتم نتیجه نهایی رو زودتر ببینم...اما انگار این روزا نمیشه ...باید تا فردا صبر کرد
یه وقتایی شده که یه قراری با خودم گذاشتم ...برای خدا هم خط و نشون زیاد کشیدم ،اما نمیدونم چرا هیچ وقت اون چیزی نمیشه که من میخوام و فکر میکنم...همیشه من زیاندیده ام و هیچ گروهی زیان منو به عهده نمیگیره ...این میشه که مثل همیشه تنهای تنها میرم یه گوشه مینشینم و به لجاجت فکر میکنم...به خیلی چیزا فکر میکنم
نمیدونم...
در این هوای دلپذیر ظهر جمعه دلم هوای باغ ارم کرده..حس عجیبی دارم
دلم نمیخواد...اما مجبورم چون زمان هیچ چیزی رو حل نمیکنه...فقط آدم رو دلبسته میکنه
باز باران
با ترانه
با گهرهای فراوان
می خورد بر بام خانه
یادم آرد روز باران
گردش یک روز دیرین
خوب وشیرین
توی جنگلهای زیبا